زبانحال پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با حضرت زهرا (س)
تو را ملول و پریشان و خسته میبینم کنار بـستر خود دل شکـسته میبـیـنم به دوش توست پس ازمن رسالتی سنگین چرا وجود تو را سخت خسته میبینم تو نور چشم منی، دخترم! تو را چون ماه میان هاله ای از غـم، نـشسته میبـینم بهارباغ من! ای عمر تو چو گل کوتاه کتاب عـمـر تو را زود بسته میبیـنم اگرچه غرق غمی، چون غمت غم دین است تـمام عـمـر کمت راخـجـسته میبـینم هرآنچه راکه پس ازاین وداع خواهی دید ز پشت دیدۀ در خـون نشسته میبینم میان دود و شـرار و هجـوم اهل ستم تو را صنـوبر پهـلـو شکـسته میبینم تمام جان «وفائی» ز ناله پُرشده است که بند بـند دلش را گسـسته میبـیـنـم |